About Me

همدان, همدان, Iran

Sunday, December 5, 2010

اسميت خان

بشنو سخنی ز آدام اسمیت
آن دانشمند تیز و کاربیت
با آن همه علم بی خدا بود
کافتاد به چنگ دیو عفریت
اگر تو سخی و خوب بودی
کولی چرا تو را ربودی؟؟
چون کولی ز آتیه خبر داشت
نه اینک ربودت زه حسودی
آن کولی با حیا و عالی دانست
که وجود توست خالی
از بار وجود علم و دانش
بر گردن ما شدی وبالی
آهنگری کرد گناه به کرمان
زدند سر مسگر را ز تهران
پس گناه ما چیست اسمیت
باید که دهیم تورا تاوان
در جامعه ای که تو بزرگی
کودن نموده است زرنگی
هر جامعه که پدر تو باشی
فرزتد بود مست و بنگی
دانشمند بودن گر چنین است
در کشور ما دوجین دوجین است
افسوس که همه شدند فراری
کی آدمیت آینده بین است
گرچه زتو انتقاد کردیم
باور کن پر از شکوه ودردیم
در باور تو باور ما سوخت
زین رو چنین روی زردیم
کاش زنده بودی و ساعتی چند
می آمدی به ما میدادی پند
هر چند که تورا می گرفتند
یا میکشیدند سخت در بند
میگفتی ز اقتصاد و ارزش
میخاستیم از تو قدری پوزش
میسوختی همچو شمع در شب
نور تو دهد به خلق فروزش
پیغمبر دین ما: محمد(ص)
چون تو عالمی را ننمود رد
چون دوست داشت علم خوب را
دین و علم را با هم آورد
او گفت: برای یافتن علم
گیرید زکافران معلم
تا اینکه رها گردید از هر
بی علمی و شقی و مرد ظالم
از باور تو چه سودها برد
هم دانشجوی ترک و هم کرد
باور کن اگر شیعه بودی
دشمن ز حسودی تو میمردی
هر سود که از تو میبرد خلق
عشق تو به جان میخرد خلق
ما مانده ایم و عقاید تو
با یک گره بغض در ته حلق
ای کاش که یکبار دگر نیز
برخیزی و بنشینی پس میز
تا اینکه ببینی اقتصادت
گشته در بوعلی ریز ریز

زهرا قرباني - دانشجوي 86 اقتصاد

No comments:

Post a Comment